روزي روزگاري تو سرزميني بزرگ و زيبا دختر كوچولوي مهربوني بنام سوفيا زندگي ميكرد. سوفيا و مادرش با اينكه فقير بودن اما زندگي شيرين و خوبي داشتند. اونا با دوختن كفش براي مردم زندگي رو ميگذرودن. يك روز مادر سوفيا كفش هاي زيبايي دوخت كه تا به حال ندوخته بود، سوفيا از مادرش خواست كه اون كفش ها رو براي پادشاه سرزمينشون ببره و به اون هديه بده. پادشاه رولند با ديدن كفش ها هيجان زده شد اون از محبت سوفيا و مادرش خيلي خوشحال شد. پادشاه رولند كه از مهربوني سوفيا و مادرش خوشش اومده بود، از مادر سوفيا خواست تا با اون ازدواج كنه. چند روز بعد مادر سوفيا و پادشاه باهمديگه ازدواج كردن. سوفيا براي هميشه به قصر اومد. زندگي جديد سوفيا شروع شده بود ولي عادت كردن به زندگي سلطنتي براي اون خيلي سخت بود. اون تو قصر احساس راحتي نمي كرد. پادشاه رولند دوست داشت با غافلگير كردن سوفيا اون رو خوشحال كنه. يك شب پادشاه به سوفيا گفت:" من ميخوام آخر همين هفته يه جشن بزرگ ترتيب بدم. اين جشن به خاطر اومدن تو به قصره. من مطمئنم تو تو اين جشن مثل يك شاهزاده واقعي به نظر مياي
قصه پرنسس سوفيا
همچنین بخوانید...
02 ارديبهشت 1400
فروشگاه بازیشاد
وبلاگ بازیشاد
قصه های کودکانه
sofia
princess
princess sofia
داستان پرنسس سوفیا
قصه پرنسس سوفیا
داستان سوفیا
قصه سوفیا
پرنسس سوفیا
دیدگاه خود را بنویسید
دربارهی نویسنده
مجموعه فروشگاه بازیشاد در سال 1393 شروع بکار نموده و با تکیه بر توان داخلی، در زمینههای فروش و پخش آنلاین اسباببازی و لوازم خانه فعالیت خود را آغاز نمود. اکنون بسیار خرسندیم که با رویکرد حمایت از تولیدات ملی توانستهایم سهمی در بازار فروش و پخش ایران داشته باشیم و هم اکنون محصولات خود را به سراسر کشور ارسال کنیم.
دستهبندی
جستجو
برای جستجو در نوشتههای وبسایت، کلمهی کلیدی مورد نظر خود را بنویسید و بر روی دکمه کلیک کنید.
عضویت خبرنامه
عضو خبرنامه ماهانه وبسایت شوید و تازهترین نوشتهها را در پست الکترونیک خود دریافت کنید.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
ناشناس
داستان زیبایی بود ولی باید بیشتر ادامه داشت
486 روز پیش ارسال پاسخانبر ریبایی
من این داستان رادوست داشتم اما بقیش نبود
251 روز پیش ارسال پاسخ